ادبیات عامهپسند
در شرح احوال فیلسوف بزرگ آلمانی آرتور شوپنهاور به قلم خود او توضیح کوتاهی تحت عنوان بعدالتحریر آمده که اینگونه آغاز میشود: «آنکه رمان مینویسد خواهر من نیست، مادرم است. او شهرت زیادی کسب کرده و دو چاپ مجموعهآثار ٢٤جلدی خود را در زمانِ حیاتش دیده است.» شوپنهاور که سالها پیش با مادر قطع ارتباط کرده بود در حالی این سطرها را مینوشت که خود از گمنامی عمیقاً رنج میبرد. او در آن زمان به هر دری میزد، تا اثرِ فسلفیِ اصلیاش، جهان به مثابۀ اراده و تصوّر، را پس از هجده سال به چاپ دوم برساند، و موفّق نمیشد. فقط در سالهای پایانِ عمر اندکی قدر دید و تقریباً همۀ شهرت و اعتبارِ اندیشهاش بعد از مرگش حاصل شد. امّا یوهانا شوپنهاور، مادر او، که نویسندۀ زندگینامه و سفرنامه و رمانهای بیشوکم عامهپسند بود از نخستین سالهای نویسندگی شهرتی نظرگیر یافت و در زمرۀ نخستین زنان آلمانی است که توانستهاند از نویسندگی امرار معاش کنند. باری همیشه و در همهجای جهان نويسندگانِ آثارِ عميق و انديشمندانه به روزگار عامهپسندنويسان غبطه خوردهاند. البتّه در اين زمينه تفاوت ميان جوامع زياد است، با این حال هنوز در هيچ جامعهای اكثريت خوانندگان طالب فاخرترين و اصيلترين محصولات روح و انديشۀ بشری نيستند. خريدارانِ بهترینها و ارزشمندترینها همهجا در اقلّيتند. امّا پاسخ دادن به این پرسش که چرا در ایران هرازگاه برخی آثار نامنطبق با تعاريف ادبيات عامهپسند اقبال عام مییابند و پرفروش میشوند نياز به بررسی گسترده دارد. در اين مجال تنها میتوان يكیدو نكته را يادآور شد.
فراموش نكنيم كه «عامهپسند» ژانر نيست. خصوصياتی كه براي اينگونه آثار برشمردهاند، از قبيل سادهگرايی و سالمپنداری، مشخّصههايی نيستند كه بتوان براساس آنها به دقّت و اطمينان اثری را در زمرۀ ادبيات عامهپسند قرار داد يا از دايرۀ آن خارج دانست. به عبارت ديگر مرز ميان ادبيات متعالی و آثار عامهپسند كاملاً معلوم و مشخّص نيست. همين است كه برخی نويسندگان رقبای خود را، كه از قضا آثارشان بسيار جدّی است، به «عامهپسندنويسی» متهّم میکنند. برعکس آثاری هم وجود دارند که داعیۀ عمق و هنر و اندیشه دارند، امّا در عمل بیشتر به درد مخاطبِ عام میخورند و علّتِ اقبال عمومی به آنها نیز همین است. ديگر اينکه اثر ادبی وجوه گوناگون دارد و متشكّل از ﻣﺆلّفههای متعدّد است. چه بسيار آثاری كه از جهاتی در اوجِ تعالیاند و به جهات ديگر فاقد اعتبارند و چه بسیار آثاری كه برخی جنبهها و ارزشهاشان را تنها خواص درمییابند و جنبههای ديگرشان به مذاق عموم مردم نیز خوش میآيد. نمونهای از دستۀ اخیر دايی جان ناپلئون است. اين اثر بارها بهطور رسمی و غيررسمی چاپ يا تكثير شده و نسخههای فراوانی از آن در خانههای ایرانیان موجود است؛ بدين قرار، هرچند به گواهی صاحبنظران نمیتوان آن را عامهپسند خواند، توجّه و علاقۀ مخاطبان عام ادبيات را نيز به خود جلب کرده است. امّا آيا میتوان تصوّر كرد كه اين گروه از خوانندگان همه يا دستکم عمدۀ ارزشهای اثر را درك کنند و از هنرهای گوناگون به كار رفته در آن محظوظ گردند؟ چه تعداد از خوانندگان پرشمار كتاب نسبت به شخصيتپردازی كمنظير ايرج پزشكزاد آگاهند و از تبحّر وی در اين زمينه لذّت میبرند؟ ارزشهای روانشناختی اثر، چه در حیطۀ اجتماعی و چه در بُعد فردی، را چند درصدِ خوانندگان درمییابند؟ چه بخشي از دوستداران اثر به صرافتِ فضاسازی هنرمندانۀ آن هستند و استفادۀ هوشمندانۀ نويسنده از جزئياتِ بهظاهر بیاهمّيت برای القای حالوهوای نوستالژيك به خواننده را میبينند؟ به گمان من محتملتر این فرض است که عامۀ خوانندگان دایی جان ناپلئون بیشتر مجذوب موقعیتهای خندهدار داستان (نه طنز اجتماعی آن)، روابطِ متعدّدِ جنسی که در آن بازتاب یافته و ریختوپاشِ سخاوتمندانۀ نویسنده با شوخیها و کنایههای مربوط به آن روابط ، همچنین طرح داستانی جذاب اثر میشوند.
مخلص کلام اینکه برخی از آثار ادبی، مثلاً دایی جان ناپلئون، علیرغمِ تعلّق به ادبیات والا دارای جنبههایی هستند که این آثار را برای خوانندگان عام نیز جذّاب و با استقبال وسیع مواجه میسازند. البتّه علل دیگری نیز برای توجّه عموم به آثار ادبی ارزشمند متصوّر است. درمورد دايی جان ناپلئون بايد حتماً به سريالِ تلويزيونیِ درخشانِ مقتبس از آن (ساختۀ ناصر تقوايی) اشاره كرد كه نقش مهمّی در شناساندن رمان به مخاطبان عام ايفا نمود.
سعید رضوانی