از خوب و بدِ کرونا

از خوب و بدِ کرونا

کرونا پدیده‌­ای است عظیم که بشریت هنوز نه توان درک جوانب گوناگون آن را دارد و نه از عهدۀ تخمین عواقب آن برمی‌­آید. هنوز هیچ­‌کس قادر نیست همۀ آثار آتی این بیماری بر زندگی فردی و جمعی انسان­‌ها را پیش­‌بینی کند و ابعاد تغییراتی را که جهان درنتیجۀ آن لاجرم خواهد پذیرفت بسنجد. امّا پاره­‌ای جوانب این پدیده هم­‌اکنون مشهود است و در ضمیر مردمی که این روزها در کنج انزوا فرصت کافی برای خیال­‌پردازی دارند سناریوهای سیاهی را از آیندۀ بشر رقم می­‌زند. فی­‌المثل این­‌که حیات جمعی، آن­‌گونه که می­‌شناختیم و هماره بدیهی می­‌نمود، شاید دیگر هرگز محقّق نشود؛ شاید برگزاری اجتماعات بزرگ ورزشی و فرهنگی دیگر میسّر نباشد؛ شاید کسب­‌وکار و فعّالیت شغلی آزاد، نه تنها در این ایّام، که در آینده نیز خاطره­‌ای از گذشته­‌ها باشد؛ شاید حرکت آزاد انسان­‌ها از گوشه­‌ای به گوشۀ دیگر جهان دیگر ممکن نباشد – اگرچه امتیاز اخیر پیش از این نیز در انحصار بخشی از افراد بشر بوده است. چنین تصوّراتی ﻣﺘﺄسّفانه چندان بی­‌پایه و اساس نیستند. نخست این­که از آغاز هزارۀ جدید کرونا سومین بیماری فراگیر و همه­‌گیر است که جهان را به وحشت انداخته. در سال­‌های ٢٠٠٢ و ٣٠٠٢ سارس، که آن­ هم نخست در چین پیدا شد، جان قریب به هزار نفر را در سراسر جهان گرفت. طیّ سال­‌های ٤١٠٢ تا ٦١٠٢ نیز ایبولا که در آفریقا سر برآورد و جز در مواردی از مرزهای این قاره فراتر نرفت بیش از یازده­‌هزار انسان را کشت. بدین قرار استبعادی ندارد که بیماری مشابه بعدی دیر یا زود جهانیان را در شرایطی شبیه به امروز قرار دهد. دیگر این­‌که بی­‌تردید دوران کرونا برای بسیاری اشخاص و جوامع در سراسر جهان آسیب­‌های روانی به­‌جا خواهد گذاشت. میلیون­‌ها نفر تا مدّت­‌ها و شاید تا پایان عمر از انواع ترس و وسواس رنج خواهند برد و حتّی در غیاب خطری عینی قادر به ازسر گرفتن حیات اجتماعی پیشین نخواهند بود. دولت­‌ها نیز یحتمل بر رفت­‌وآمد اتباع خارجی به کشورهایشان محدودیت­‌های جدیدی اعمال کنند و حتّی آمدوشد اتباع خود به برخی کشورها را تحت نظارت قرار دهند.

امّا کرونا فقط مرگ و هراس و انزوا نیست. در این کابوس بارقه‌­هایی نیز به چشم می­‌آید که امید می­‌بخشد و شادی می­‌آفریند. روشن­‌ترینِ آن­ها شاید احساس وحدتی باشد که، عجبا، تحت شرایط قرنطینه و فاصله­‌گذاری اجتماعی بر جهانیان مستولی شده است. در تاریخ بشریت این نخستین بار است که مردم سراسر جهان یکسان زندگی می­‌کنند. نخستین بار است که انسان­‌ها از شرق تا غرب عالم همه رفتارهای یکسان نشان می­‌دهند، روزها و ساعت­‌ها را یکسان می­‌گذرانند، نگرانی­‌های مشترک دارند و امید مشترک. مطالب طنزآمیزی که در فضای مجازی منتشر می­‌شود نشان می­‌دهد که تفریح و سرگرمی آنها هم این روزها از مسئله و مشکلی مشترک مایه می­‌گیرد. این وحدت را جهان تا کنون احساس نکرده بود. پیشتر وقایع بزرگ ورزشی، مانند مسابقات المپیک و، از آن مهم‌­تر، جام جهانی فوتبال، شمّه‌­ای از آن را به مردم دنیا عرضه کرده بودند. این تصوّر که در لحظه­‌ای واحد میلیون­‌ها نفر مقابل تلویزیون نظاره­‌گر رویدادی واحدند همیشه بخشی از جذّابیت تماشای چنین مسابقاتی بوده است. لیکن تجربیاتی از این دست با آن‌چه امروز شاهدیم قابل قیاس نیست.

این­‌مایه احساس نزدیکی به جهان خصوصاً در کشورهای در حال توسعه تجربه­‌ای ارزشمند و دور از انتظار است. اتباع کشورهای صنعتی یا، دقیق­‌تر بگوییم، شهروندان دموکراسی­‌ها پیشتر نیز با بخشی از جهان تا حدودی احساس پیوستگی می­‌کردند. آنها پیش از این نیز میان خود و شهروندان سایر کشورهای دموکراتیک وجوه اشتراک فراوانی می­‌دیدند. نظام سیاسی مشترک، فرهنگ اجتماعی مشابه و شیوۀ زندگی مبتنی بر فردیّت در همۀ این کشورها به اتباع آنان بیش‌­وکم احساس نزدیکی و یگانگی ورای مرز­های سیاسی و جغرافی می­‌داده است. و البتّه شایان ذکر است که حتّی مرزهای میان بسیاری از این کشورها طّی دهه­‌های اخیر یا حذف شده بود یا عملاً مانعی برای سفر از کشوری به کشور دیگر به­‌شمار نمی­‌آمد.

امّا در کشورهای در حال توسعه وضع فرق می‌­کند. احساس پیوستگی که شهروندانِ دموکراسی­‌ها با بخشی از جهان داشته­‌اند در جوامع استبدادی هرگز وجود نداشته است. در این جوامع مردم با جهان دموکراتیک و صنعتی که سهل است، با شهروندان سایر کشورهای در حال توسعه نیز هرگز احساس پیوستگی نکرده­‌اند، زیرا هریک از این کشورها سرنوشت و حیات ویژۀ خود را داشته است. جمله­‌ای که تولستوی در آغاز آنا کارنینا دربارۀ خانواده­‌ها می­‌گوید مبیّن وضع جوامع دمکراتیک و استبدادی نیز هست: «همۀ خانواده­‌های خوشبخت شبیه به هم­‌اند، امّا هر خانوادۀ بدبختی به طرز خاصّ خود بدبخت است.» باری مردم کشورهای در حال توسعه همیشه احساس گسستگی از جهان داشته­‌اند. این احساسْ ارزیابی آنان از جایگاه خود و دیگران را عمیقاً ﻣﺘﺄثّر ساخته و مهم­‌ترین عامل خودباختگی آنان دربرابر جهان است – و البتّه که خودباختگی گاه شکل اعتماد­به­‌نفسِ بیش از حد یا حتّی پرخاش و زورگویی به­‌خود می­‌گیرد و از نظر سطحی­‌نگران پنهان می­‌مانَد. احساس گسستگی از جهان تا عمق ناخودآگاه شهروندان جوامع استبدادی نفوذ کرده، هم از این رو است که به کوچک­‌ترین توجّه جهان نسبت به جامعه و میراث فرهنگی خود واکنشی ناباورانه نشان می­‌دهند. نمونه این‌که کاربران ایرانی در فضای مجازی هر فیلم و تصویری را که حاکی از اعتنای مردمِ جهان، خصوصاً غربیان، به شخصیتی ایرانی یا جلوه­‌ای از فرهنگ ایران باشد با «ذوق­‌زدگی» هزاران و میلیون‌ها بار به اشتراک می‌گذارند.

حالا کرونا به مردم جهان احساس یگانگی بی­‌سابقه­‌ای داده است. ساده­‌لوحی است، اگر بپنداریم که تجربۀ این بیماری روابط جوامع با یک­‌دیگر را از بنیاد متحوّل خواهد کرد و در آینده همۀ ابناء بشر به صرافت جوهر واحد انسانی و ضرورت همزیستی برادرانه خواهند بود. لیکن اشتراک سرنوشت انسان­‌ها بر این سیّاره که عقلای فرهنگ­‌های گوناگون در طول تاریخ هماره آن را گوشزد کرده­‌اند شاید اینک برای برخی از انسان­‌ها معنای ملموس­‌تری یافته باشد. شاید پس از کرونا نیز شماری از مردم و سیاستمداران در کشورهای توسعه‌­یافته از خاطر نبرند که نمی­‌توان بی­‌اعتنا به وضع هم­نوعان خود در سایر نقاط زمین ثروت اندوخت و امنیت ایجاد کرد. و باشد که در جوامع در حال توسعه آن احساس عمیق گسستگی از جهان دیگر بر مردم غلبه نکند و حکمرانان نیز هریک به فراخور حال خود درسی از این تجربۀ عظیم بشری بگیرند – «چه­‌هاست در سر این قطرۀ محال­‌اندیش».

سعید رضوانی