به بلندترین شب سال چه نامی خواهیم داد؟
دکتر آرزو رسولی (طالقانی)
یادم میآید هنگامیکه کودک بودم، مردم واپسین هندوانهی تابستانی را میخریدند و در ایوان خانه یا پشت پنجرههایشان میگذاشتند تا شب چلّه فرابرسد. آن زمانها همهی میوهها در همهی فصلها نبودند و باید هندوانه را برای شب چله یا شب یلدا نگه میداشتند. تهران هم پاییز و زمستان سردی داشت. از این رو، محیط خنک طبیعی بهترین جا برای نگهداری هندوانه به مدت سه ماه بود. یادم هست هنگامیکه از مدرسه برمیگشتم، تصویر هندوانهها پشت نردهی پنجرهها همیشه دلم را آب میکرد. روزشماری میکردم تا شب چله شود و زمان خوردن هندوانهمان فرابرسد. نمیدانم چرا در زمان کودکی من هیچکس نمیگفت شب یلدا، همه میگفتند شب چله! انتخابشان این نام بود.
جشن شب چله یا جشن انقلاب زمستانی با نام کهن آذرجشن پیشینهای بسیار دراز در فرهنگ ایرانی دارد و از جشنهای آتش ایرانیان بوده است. انقلاب زمستانی برای مردمانی که زیربنای زندگیشان کشاورزی بود، مهم بود چراکه در زندگی کشاورزان رویدادهای آبوهوایی و ستارهشناسی نقش داشتند و بلندتر شدن روز از این تاریخ میتوانست برای آنان شب زایش خورشید باشد. با این حال، نام چله برای این جشن تازه است و این نام از آنجا آمده که روز نخست ماه دی آغازی بوده بر چلهی بزرگ که تا جشن سده، دهم بهمن، ادامه داشت و سختترین دورهی زمستان بزرگ بوده است. از جشن سده، چلهی کوچک آغاز میشده که ٢٠ روز بوده است. در ادبیات فولکلور، چلهی بزرگ و چلهی کوچک را دو برادر میدانستند که چهار روز پایانی چلهی بزرگ و چهار روز نخست چلهی کوچک را این دو برادر در کنار هم سپری میکردند، به این هشتروز چارچار میگفتند که سرما به اوجش میرسید. در غروب واپسین روز چلهی بزرگ، جشن سده برگزار میشد و البته میشود. مردم گرد هم میآمدند و با برپایی آتش و خواندن سروده (شعر) و پایکوپی به گرد آتش، سده را جشن میگرفتند.
همهی این جشنهای زمستانی برای چیرگی بر سرمای سخت در زمانهای کهن بود که گرد هم میآمدند، آتش روشن میکردند و با گرمای آتش و گرمای مهر به یکدیگر شبهای سرد و دراز زمستان را میگذراندند، اما از چه زمانی نام آذرجشن به یلدا یا چله دگرگون شد؟ ادبیات فارسی بنمایهی (منبع) ارزشمندی برای کاربرد این نامهاست.
از آنجا که نام چله پیشینهی چندانی ندارد، در ادبیات فارسی کمتر از یلدا بهکار برده شده است. هرچند در چم (مفهوم) چهل، چلهنشینی و چلهی کمان فراوان بهکار رفته اما نه در چم ستارهشناسی آن. یکی از کاربردهای آن در مفهوم شب امروزی در یکی از حکایات شیخ بهایی آمده که از چلهی بزرگ میگوید و مینویسد:
«از قضا آن هنگام فصل زمستان بود و چلهی بزرگ و اتفاقاً آن روز هم روز بسیار سردى بود و برف میآمد و سختى سرما به درجهاى بود که سنگ از سرما میترکید».
در سرودهی زیر نیز (از هلالی جغتایی) ایهام زیبایی میان شب چله و چلهی کمان به کار رفته است:
رعد زد بانگ و در ستیز آمد
ژاله زد سنگ و رعد نیز آمد
در چنین موسمی که چلهی دی
تیرباران نمود پیدرپی (شب چله و چلهی کمان. برفها را به تیرهایی که هم از چلهی دیماه و هم از چلهی کمان دارد رها میشود، مانند کرده است.)
اما برعکس، یلدا فراوان در ادبیات فارسی بهکار رفته و در همه جا به بلندی و سیاهی و تیرگی تشبیه شده است. از این روست که نمادی شده برای تابآوری درد دوری و فراق، جدایی از دلستان (معشوق)، تنهایی و انتظار برای رسیدن به سپیدهی وصل. پس از شب یلدا دگرگونیای رخ میدهد، انتظار بهسر میآید، نور میدرخشد و نیکی پیروز میشود.
هنوز با همه دردم امیِد درمان است
که آخری بود آخر، شبانِ یلدا را (سعدی)
همچنین بلندی و سیاهی آن به موی یار مانند شده است.
با اینکه چله پیشینهای کهن در ادبیات فارسی ندارد، اما در دوران کودکی من این واژه برای جشن آغاز زمستان بهکار برده میشد. حال آنکه در سالهای اخیر بیشتر یلدا به کار برده میشود تا آن اندازه که نام چله به فراموشی سپرده شده است. نام یلدا از کجا آمده است؟
یلدا واژهای سریانی یا آرامی است به چم زاده شدن (با میلاد همریشه است). اما روشن نیست این کلمه کِی و چگونه وارد زبان فارسی شده است؟ میدانیم که پس از چندشاخگی (انشعابی) که در کلیسای مسیحی رخ داد، مسیحیان نستوری به شاهنشاهی ساسانی پناهنده شدند و جامعهی مسیحیان سریانی را تشکیل دادند (مرکز آنان شهر ادسا / الرّها). برخی بر این باورند که مسیحیان سریانی «یلدا» را رواج دادند، اما در آثارالباقیه هنوز یلدا جزو جشنهای ایرانی نیست و جشنی مسیحی است. پس به گمان بسیار ورود این نام باید مربوط به دورانهای پسین باشد (از سدهی پنجم به اینسو در ادبیات فارسی) و رفتهرفته شب یلدا جایگزین یکی از جشنهای آتش ایرانیان با نام آذرجشن شده باشد. در واقع، ایرانیان مسلمان با حذف آتش و آیین دینی زرتشتی از این جشن و دگرگونی نام آن، این جشن کهن خود را نگاه داشتهاند و آن را به مناسبتی اجتماعی تبدیل کردهاند، زمانی که خانواده و دوستان برای جشن و سرگرمی گرد هم میآیند؛ پیوند (تلفیق) و سازگاری شگفتانگیزی که ایرانیان همواره در درازای تاریخ برای نگهداری فرهنگ و هویت خود انجام دادهاند.
تا جایی که به یاد دارم، نخستین بار سال ٨٥ با این جشن مخالفت رسمی شد. ما آن شب مهمان بودیم. به یاد دارم وقتی بیرون آمدیم، دیدیم خیابانها پر از ماشین است. همه بیرون آمده بودند و پشت شیشهی هر ماشین یک هندوانه خودنمایی میکرد. مردم در یک حرکت خودجوش و بدون هماهنگی با هم، پیام روشن خود را به حکومت دادند و اعلام کردند که به رسم و رسوم خود پایبندند. با جشن چهارشنبهسوری مخالفت شد. مردم پرسروصداتر از پیش این جشن را برگزار کردند. نوروز ٩٥ شد. رسماً با برگزاری جشن نوروز مخالفت شد و تعطیلات نوروز برای دانشآموزان هم به پنج روز کاهش یافت. برنامه این بود که با کم کردن تعطیلات نوروز، این جشن را کمرنگ کنند و یواشیواش آن را از آیینهای ایرانیان حذف کنند. باز مردم بدون هماهنگی با هم و در یک حرکت گروهی، بچههایشان را تا ١٤ فروردین به مدرسه نفرستادند و نوروز و چهارشنبهسوری و شب چله یا یلدا را با چنگ و دندان نگاه داشتند. اگر ایرانیان با وجود یورشهای گوناگونی که در تاریخ خود پشت سر گذاشتهاند، توانستهاند رسوم خود را حفظ کنند و حتی گاه با دگرگونیهایی آنها را نگاه دارند، باز هم همین کار را خواهند کرد. اگر در درازای تاریخ آذرجشن به نامهای شب چله و شب یلدا تغییر نام داده است یا شب سوری به چهارشنبهی پایان سال رسیده اما مانده است، گزینش مردم بوده است. مردم برمیگزینند چه نامی بر سنت دیرینهی خود بنهند، کمااینکه در درازای این سالها کسی نگفت روز طبیعت و همه گفتند سیزده بدر، کسی نگفت بهار طبیعت و همه گفتند نوروز. به همین گونه هم انتخاب مردم همان نامهای خوشآهنگ و معنادار شب یلدا و چهارشنبهسوری خواهد بود!