به یادِ شاعری بزرگ
سيمين بهبهانی در مقدّمۀ نخستين مجموعۀ شعرش، كه سال ١٣٣٥ با عنوان جای پا منتشر شد، هنر را صاحب رسالت اجتماعی دانسته و بر اهمّيت ادای مسؤليتی كه هنرمند درقبال ديگران دارد ﺗﺄكيد كرده بود. شاعر درميان آثار خود نيز آن دسته را كه به بيان واقعيتها و معضلات اجتماعي اختصاص دارند بر سایر شعرهايش رجحان داده بود. وی، هرچند طیّ چند دهه فعّاليت مستمر در شعر فارسی به اشعار اجتماعی محدود نماند و عرصههای دیگر را نیز آزمود، از همه مهمتر در غزل عاشقانه صاحبنام شد، تا پايان راه به وظيفۀ اجتماعی هنر معتقد ماند.
بهبهانی بهرغم همدلی با جریان شعر نیمایی خود بدان نپیوست و نظام عروضی شعر کلاسیک فارسی را به عنوان چارچوب بیان افکار و احساسات خود برگزید. وی برای این امر دلیلی صرفاً فنّی داشت. معتقد بود اختیار کوتاه و بلند سرودن سطرها، که نقطۀ قوّت اصلی نظام وزنی نیمایی است، با محدودیتی بزرگ همراه است، و آن اینکه شاعر فقط در اوزانِ معدودی که یک رکن یا بیشتر در آنها تکرار میشود میتواند سطرها را هرچقدر خواست طولانی کند. امّا سرودن در اوزان قدیمی بهبهانی را از مدرنیسم دور نگاه نداشت، و این از طرفهترین هنرنماییهای او بود. شاعری که در اوزان کلاسیک شعر میگوید بسیار مشکلتر از شاعر نیمایی و سپیدگو میتواند مفاهیم جدید را استخدام کند و مقتضیاتِ مدرنیسم را در آثار خود لحاظ نماید. همچنانکه هر قالب و چارچوبی قوانین و منطقی را بههمراه میآوَرَد، نظام وزنی قدیم نیز بر شاعری که هوشیار نباشد زیباشناسی و جهانبینی قديمی را بهتمامی تحمیل میکند. همین است که بر شعرِ دلبستگانِ وزنِ سنّتی معمولاً نگاه و ادراک و منطقِ هنریِ سنّتی حاکم است (البتّه حساب شاعرانی که آگاهانه از منطق شعر قدیم پیروی میکنند سواست). باری بهبهانی، گرچه در اوزان قدیمی شعر میگفت، مدرن بود. این بدان معنی است که بخش بزرگ آثارش با ﻣﺆلّفههای اصلیِ مدرنیسم در انطباق است. مهمترینِ این ﻣﺆلّفهها پیوند اثر با زمان است. شعر عروضی بهبهانی پس از دوسه دفترِ اوّل دیگر شعر عروضی قدیم نیست، بیزمان نیست، از صاحباثری خبر میدهد که در زمانی مشخّص زندگی میکند، معاصر ماست، شادیها و دغدغههای ما را دارد، فرزند زمان ماست.
با این همه بهبهانی در زمینۀ فورم هم به پیروی کامل از سنّت راضی نشد. او بهجای استفاده از اوزان معمول و به اصطلاح خوشاهنگ وزنهای کمتر به کار رفته را آزمود، به علاوه خود نیز در ابداع اوزان جدید کوشید. حاصلِ آزمایشهای وزنیِ او افزوده شدن بسیاری اوزانِ بیسابقه به گنجینۀ شعر کلاسیک فارسی بود.
دربارۀ شعر بهبهانی زیاد نوشتهاند و در غیاب وی احتمالاً زیادتر هم بنویسند. با وجود این اشاره به نکتهای را برای درک ماهیّت شعر او ضروری میدانم. بهبهانی درمیان شاعران بزرگ ما در این قرن یکی از نوعدوستترینها بود. وی در این زمینه به سنّتی خاص تعلّق داشت که نمایندۀ برجستهاش پیش از او پروین اعتصامی بود. نگاهِ معطوف به انسانیت در شعر بهبهانی مانع دیدن انسان نمیشود. به عبارت دیگر انساندوستی در آثار وی فقط در قالب اصلی کلّی که امّا و اگر نمیپذیرد رخ نمینماید، بلکه، همچنان که در دیوان پروین اعتصامی، گاه سوژههای مشخّص و فردی نیز مییابد و ملموس میشود. بهبهانی در این دسته از اشعارش مانند یک مادر، خواهر، معلّم، دوست یا فقط همنوع از جفایی که جهان بر یکی از اعضای جامعۀ انسانی رانده شکوه میکند، عنان سخن را به حسّ همدردی میسپارد و خواننده را نیز به همدردی وامیدارد. به عنوان نمونۀ مشهورِ این شعرها میتوان از «فعل مجهول» (رستاخیز) و «مردی که یک پا ندارد» (یک دریچه آزادی) یاد کرد.
و صدالبتّه آنچه از بهبهانی شاعری بزرگ ساخت، پیش از همۀ آنچه گفته شد، قریحۀ عالی وی بود. او امتحان شاعری را نزد نسلی از ادیبان و ادبدوستان ما داده بود که در ذهنشان هنر با توانایی پیوندی بدیهی و ناگسستنی داشت، نسلی که هرکسی را، «هرکه بیتی دو بههم کرد و کلامی دو نوشت» را، شاعر لقب نمیداد. ضایعۀ فقدان سیمین بهبهانی برای ادب فارسی را نظر بدین معنی باید قیاس کرد.
سعید رضوانی