دربارۀ «فروشنده»
درمیان سینماگران بزرگ ایران اصغر فرهادی از کسانی است که دغدغۀ تعلیم و تربیت دارند. او البتّه هنرمندتر از آن است که تلاشش در اصلاح جامعه از طریق آموزشِ آحاد مردم به اصطلاح «توی ذوق بزند». چندان با فنون سینما آشنایی بههم رسانده است که تماشاگر فیلمهایش حس نکند او را روی نیمکت مدرسه نشاندهاند. در آثار فرهادی از کسالتِ حاکم بر فضای تربیت نشانی نیست. این ویژگی معلول علل گوناگونی است که پیش از همۀ آنها باید به کشش داستانی فیلمهای او اشاره کرد، کشش برخاسته از رئالیسمی درخشان و کمسابقه در سینمای ایران. جنبۀ روایی ماجراهای بالقوه «واقعی» که فرهادی به تصویر میکشد بیننده را آنچنان مجذوب میسازد که ابتدا تنها به داستان میاندیشد و تا هنگامی که سرانجام قهرمانان معلوم نشده، پیش از آنکه فیلم به پایان برسد، کمتر به صرافت پیام تربیتی کارگردان است. فرایند تعلّم پس از اتمام فیلم آغاز میشود؛ وقتی که تماشاگر خود را بیاختیار با الگوهای رفتاری ارائهشده در فیلم میسنجد و ناگزیر از پاسخ دادن به این پرسش سمج میبیند که او، اگر بهجای قهرمان داستان بود، چگونه عمل میکرد. شیوۀ کار فرهادی همین است. او موقعیتی پدید میآوَرَد که از سویی بحرانی است، تا نتوان بیاعتنا از کنارش گذشت، و از سوی دیگر رئالیستی، تا بیننده گرفتار آمدن خود به آن را ناممکن نبیند. به این ترتیب مخاطب وادار میشود که خود را در موقعیت ترسیمشده قرار دهد. این لحظهای است که فرهادی از منظر آموزشی چشم امید به آن دوخته است. مقایسهای که بیننده میان رفتار شخصیت داستانی و کنش فرضی خود در شرایط مشابه انجام میدهد بناست به اصلاح الگوی رفتاری او بیانجامد. به گمانم تا همینجا یکی از علل اصلی خشم بعضیها نسبت به کارگردان اندیشمند و صاحبقریحه معلوم شد، خشمی که این روزها، به مناسبت اکران «فروشنده»، شاهد آنیم: صرفنظر از حسادتهایی که هر انسان موفّقی لاجرم برمیانگیزد و فرهادی نیز باید آنها را بهای نبوغ خود بهشمار آوَرَد، تفاوتی که مخاطبان میان کنش خود و عملکرد قهرمان داستان میبینند و آگاهیِ پنهان آنان نسبت به برتری اخلاقی وی گاه موجب خشمشان میشود.
در تازهترین فیلم فرهادی، «فروشنده»، روال کار تربیتی همان است که وصف شد. تماشاگر در وهلۀ اوّل خود را با داستانی جذّاب و هیجانانگیز روبهرو میبیند که متفکّرانه ساخته و پرداخته شده است. خانهای که در آغاز فیلم از بنیان متزلزل میشود نمادی دقیق و درخشان است – نماد لرزهای که بناست در ارکان زندگی و زناشویی زوج صاحبخانه بیافتد. امّا وقتی در ادامۀ داستان خانه فرونمیریزد و همچنان پابرجا نشان داده میشود، بینندۀ رمزآشنا پیمیبَرَد که پیوند زوج جوان لرزه را تاب خواهد آورد و نخواهد گسست. شخصیتها، اعم از اصلی و فرعی، رئالیستی پرداخته شدهاند، یعنی کاملاً باورکردنی هستند. کارگردان از تعلیق هم هوشیارانه بهره برده است؛ فیلم، بیآنکه شباهتی به تریلر و آثار سبکسرانۀ ماجرایی داشته باشد، نفس را در سینۀ بیننده حبس میکند. درباب جنبههای فنّی «فروشنده» گفتنیهای دیگر هم فراوان است، امّا نگاه ما معطوف است به سویۀ آموزشی فیلم. فرهادی در متن این داستان پرکشش رفتارهایی را به نمایش میگذارد که بیننده، پس از آنکه از هیجان فیلم خلاص شد، در آنها تعمّق میکند و، چنانکه گفتیم، رفتار خود در شرایط فرضی مشابه را با آنها میسنجد.
درمیان شخصیتهای فیلم «فروشنده» عماد بیتردید بیش از همه حامل پیامهای آموزشی کارگردان است. مرد جوان در وضعیتی گرفتار میشود که دشوارتر از آن را مشکل میتوان برای مردان تصوّر کرد. همسر او مورد تعرّض جنسی قرار میگیرد. عکسالعمل عماد نسبت به این واقعه و رفتارهایی که در شرایط بحرانی نشان میدهد قابلﺗﺄمّل و فرسنگها دور از هنجار فرهیختهترین قشرهای جامعۀ ماست. متجاوزْ زن را تنها در خانه غافلگیر کرده است و هنگامی که عماد از راه میرسد، همسایهها همسرش را به بیمارستان رساندهاند. نخستین واکنش خلاف معتاد عماد این است که وقتی فرصت گفتوگو با همسر مجروحش را مییابد، بلافاصله از او نمیپرسد که آیا مورد تجاوز واقع شده است یا نه! سلامتی همسرش برایش مهمتر است. مرد تا پایان داستان هم کلمهای از زن تجسّس نمیکند که فرد خاطی تا کجا پیش رفته است. دیگر اینکه عماد، باز برخلاف رسم جامعۀ ما، در این ماجرا هیچ تقصیری متوجّه همسر خود نمیکند. هرچند متجاوز به سبب بیمبالاتی زن فرصت ورود به خانه را پیدا کرده، مرد به هیچ روی همسر زخمخوردهاش را سرزنش و روزگار او را تلختر از آنچه هست نمینماید. او دوستان، همکاران و شاگردان خود را نیز آماج پرخاش نمیکند، بلکه بار غمش را خود به دوش میکشد و در شرایط روحی دشوار صبوری پیشمیگیرد.
امّا از همۀ اینها مهمتر یا هنجارشکنانهتر رویکردی است که عماد درقبال شخص متجاوز اتّخاذ میکند. در جامعهای که قانون امثال وی را به اشدّ مجازات میرساند، عماد برای شکایت از بزهکارِ متواری حتّی به پلیس مراجعه نمیکند – احتمالاً درست به علّت نگرانی از همان مجازات سخت. او خودْ مجرمِ فراری را پیدا میکند، امّا وقتی پشیمانی و تضرّع وی را میبیند حتّی راضی نمیشود که او را پیش خانوادهاش رسوا کند. سیلی عماد بر صورت متجاوز تنها مجازاتی است که اعمال میشود، و اگر این عکسالعمل انسانی هم از قهرمان داستان سرنمیزد، شاید شخصیت او غیرواقعی میشد.
برخی از شخصیتهای دیگر فیلم نیز بیشوکم نقشی در طرح آموزشی فرهادی ایفا میکنند، خاصّه رعنا که نسبت به بزهکارِ نادم حتّی از همسرش، عماد، باگذشتتر است. زن در صحنهای عماد را که هنوز به بخشودن متجاوز راضی نشده متّهم به انتقامجویی میکند، یعنی همان رویکرد که از مبانی حقوق جزایی ماست. بررسی دقیق همۀ شخصیتهای داستان از منظر تربیتی در حوصلۀ این یادداشت نیست. از همین اشارههای اندک میتوان هم به رسالتی که فرهادی برای خود قائل است پیبُرد و هم به فاصلۀ عظیم مطالبات او از هنجارهای حاکم بر رفتار فردی و جمعی ما. نظر به همین فاصله شاید چشمانداز تعالی اجتماعی در حدّی که منظور نظر فرهادی است تیرهوتار بنماید. امّا حاصل از طرح خواستههای مصلحانۀ کاملاً مغایر با عرفْ تنش و چالشی است که در نهایت جامعه را قدمی پیشمیبَرَد. تاریخ رشد ملّتها را همین قدمها میسازند.
سعید رضوانی