عاشقانه‌های تهران. نگاهی به دو مجموعه‌شعر در یک چمدان پناه گرفته‌ام و ما معاصر رودخانه‌ایم، سرودۀ نازنین رحیمی

عاشقانه‌های تهران

نگاهی به دو مجموعه‌شعر در یک چمدان پناه گرفته‌ام و ما معاصر رودخانه‌ایم، سرودۀ نازنین رحیمی

در یک چمدان پناه گرفته‌ام، نازنین رحیمی، تمدّن علمی، تهران ١٣٩٨، ٨٠ صفحه.
ما معاصر رودخانه‌ایم، نازنین رحیمی، تمدّن علمی، تهران ١٣٩٨، ١١٢ صفحه.

انتشارات «تمدّن علمی» سال گذشته، به فاصلۀ چند هفته، دو مجموعۀ شعر به نام‌های در یک چمدان پناه گرفته‌ام و ما معاصر رودخانه‌ایم از نازنین رحیمی منتشر کرد. مجموعۀ اوّل مشتمل است بر چهل‌وسه شعر که تقریباً همۀ آنها را می‌توان «شعر کوتاه» خواند. بدین قرار این‌که شاعر دَه شعرِ مجموعه را «کوتاه» عنوان داده، جز در مواردی، توجیه ندارد. شعرها تاریخ ندارند، که البتّه عیب آنها به‌شمار نمی‌آید – خصوصاً که در سال‌های اخیر دانسته‌ایم تاریخ قیدشده درپای اشعار معاصران چندان قابل‌اعتماد نیست[١]. عنوان مجموعه از شعری با عنوان «چمدان» (ص ٣٢–٣٣) وام گرفته شده است:

در یک چمدان پناه گرفته‌ام
این قطار که قرار است مسافرش شوید
درست از وسط چمدان می‌گذرد
و تقویمم را دو نیم می‌کند
……….

مجموعۀ دوم که همراه با یادداشتی از محمد شمس لنگرودی منتشر شده دو دفتر را دربرگرفته است: «فرنگیسیم ما» (شامل پانزده شعر) و «ما معاصران رودخانه‌ایم» (شامل سی‌ونه شعر). اشعار این مجموعه نیز تاریخ ندارند و شاعر در دفتر دوم آن، «ما معاصران رودخانه‌ایم»، چنان‌که در مجموعۀ در یک چمدان پناه گرفته‌ام، برای شماری از سروده‌ها نام «کوتاه» را برگزیده است.

قریب به اتّفاق شعرهای مجموعۀ در یک چمدان پناه گرفته‌ام عاشقانه‌اند، و برخی سروده‌ها از اروتیسیسم هم مایه‌ای دارند، فی‌المثل شعر «کوتاه» (ص ٢٠):

جای نوازشت بر تنم
شکل مرغابی سفید لانه کرده است
در پیچش گردنم
قبل از تو
کبوترهای کاغذی فرم نوازش بودند
و با هر طوفانی پاره پاره
رد نوازش
بریده بریده
مهم مرغابی‌هاست که با من شنا می‌کنند

امّا مضامین دیگری هم در اشعار این مجموعه یافت می‌شود. به عنوان نمونه می‌توان از «تهران» یاد کرد که شاعر جای‌جای دلبستگی خود به آن را بیان کرده است:

تو ای اهورای روزهای دماوندی‌ام
مرحمی بر تنت
تهران من! (ص ٣٤، «کوتاه»)

گهگاه به امور سیاسی و اجتماعی نیز اشاره‌هایی شده است. نمونه را می‌توان از «سهره» (ص ٥٩–٦٠) نام برد که شاعر در آن نه تنها از پنهان کردن شعر عاشقانه و شب وصال سخن گفته، بلکه پاره‌ای واژگان «کلیدی» را هم زیرکانه مستتر کرده است:

نمی‌توانم سهره‌ای را سانسور کنم
که به وقت چشم‌های تو
از بند بند
انگشت‌هایم می‌پرد
نمی‌توانم شبی را
چون شعری عاشقانه
در پیراهن پنهان کنم
که با تو بوده‌ام
– زن نشست
و از پرچین باغی که پریده بود
خوشه‌ی انگور بی‌دانه‌ای را بی‌تعارف گرفت –
نمی‌توانم از آسمانی که ابری بود
مرخصی بوسه‌های خیست را بگیرم
این کار هرروز من است
محاصره‌ی خیابان‌هایی شدم
که دست به دست هم داده‌اند       تا تو
به هرچه افراست پناهنده شدم
……….[٢]

و امّا مجموعۀ ما معاصر رودخانه‌ایم. گفتیم که این مجموعه متشکّل از دو دفتر است. در دفتر اوّل، «فرنگیسیم ما»، بیش از هرچیز تلمیحات وافر شاعر جلب توجّه می‌کند. قریب به اتفّاق این تلمیحات معطوف به اسطوره‌های شاهنامه و داستان سیاوش است. نمونه‌ای از آنها را در سطرهای زیر می‌بینیم:

……….
دیدی که خون سیاوش بر من ریخت و خاکم ننوشید
دیدی خاک تهران
سیاوش را زنده و بیدار نگه داشت
حالا به وقت اهریمن
به جای سیاوشم
درختی برآمد
……….
هرگز ما
یکسره از آن اهریمن نخواهیم بود
و صدا از میله‌ها رد می‌شود
چونان که سیاوش از آتش (ص ١١–١٢)

در اشعار این دفتر آنجا که شاعر، خواه با تلمیح به اسطوره‌ها خواه با استفاده از زبانی بیش‌وکم دور از زبان محاوره، نوعی مَجاز می‌آفریند، پاره‌ای بازگشت‌های او به زبان و زندگی امروز جالب توجّه و غافلگیرکننده است:

ما به غروب بدون آمدن ماه محکوم شدیم
و دماوند روزه‌اش را شکست
بر تو ای همنشین آجرهای[٣] مهر
بر سرت تنها
تنها
آب معدنی‌اش نشست (ص ٢٢–٢٣)

شاعرْ دفتر دومِ مجموعۀ ما معاصر رودخانه‌ایم را «ما معاصران رودخانه‌ایم» نامیده است! این دفتر سی‌ونه شعر را دربرگرفته است که به لحاظ موضوع با اشعار دفتر اوّل و مجموعۀ در یک چمدان پناه گرفته‌ام شباهت دارند. اینجا نیز شاعر عاشقانه‌هایی سروده است که گهگاه با اشارات سیاسی و اجتماعی همراهند و اینجا نیز تهران در پاره‌ای از اشعار رخ می‌نماید.

سرانجام باید به حضور مادر در این دفتر، نیز در مجموعۀ در یک چمدان پناه گرفته‌ام، اشاره کرد. مادر گویی روحی است حاضر و مراقب در پس‌زمینۀ همۀ این اشعار که شاعر هرازگاه او را با جمله یا عبارتی حسرتبار فرامی‌خوانَد:

اجازه بده رشته‌کوه‌های البرز را به گردن بکشم
چون سینه‌ریز مادرم به وقت عقد (ما معاصر رودخانه‌ایم، ص ٤٤، «خیال»)

نگاه مادرمی منجوق‌های سبز و زرد چشم‌های مادرمی (در یک چمدان پناه گرفته‌ام، ص ٥٧، «تنهایی من»)

تو که آمدی
طاقچه‌ی خانه به من ارفاق کرد
و تمام گلدان‌های یادگاری مادرم را بغل گرفت (همان، ص ٦٤، «عادت ما به زخم»).

 

پی‌نوشت
———-

[١] ظاهراً رسم دستکاری کردن تاریخ اشعار را در شعر معاصر و مدرن فارسی خود نیما یوشیج بنیان نهاد (ر. ک. رضوانی، سعید، «داوری در غیاب دادخواه: مسئلۀ تاریخ اشعار نیما و کشف سندی مربوط به ‹غراب›»، نامۀ فرهنگستان ٦٤ (دورﮤ شانزدهم، شمارﮤ ٤، تابستان ١٣٩٧)، ص ٤٥–٥١).
[٢] سیاه‌نویسی کلمات از ماست.
[٣] متن: «اجرهای».

سعید رضوانی