مترجم پُرکار و خوش‌ذوق

مترجم پُرکار و خوش‌ذوق

ایرانیان با ادبیات آلمانی ابتدا به واسطۀ زبان‌های دیگر، خصوصاً فرانسه، آشنا شدند. شاید نخستین اثر ادبی آلمانی که از این طریق به خوانندگان ایرانی عرضه شد نمایشنامۀ خدعه و عشق[١]، اثر شیلِر، بود که یوسف اعتصام‌الملک آن را به سال ٦١٢٨، احتمالاً از عربی، به فارسی ترجمه کرد. محمّد صفّارزاده در سال ١٣٠٣ رنج‌های وِرتِرِ جوان[٢]، اثر گوتِه، را منتشر کرد که از فرانسه به فارسی برگردانده بود. رفته‌رفته آثار بیشتری از شاعران و نویسندگان آلمانی‌زبان به فارسی ترجمه شد، امّا بیش از دو دهه طول کشید تا نخستین ترجمه‌های بلاواسطه (مستقیم از آلمانی به فارسی) نیز به علاقه‌مندان ایرانی ادبیات جهان عرضه گشت.

در آغاز شیلِر محبوب‌ترین اثرآفرین آلمانی‌زبان نزد مترجمان ایرانی بود. علاوه بر خدعه و عشق که از آن یاد کردیم، سال ١٣٠٩ دوشیزۀ اورلئان[٣] به ترجمۀ بزرگ علوی و سال ١٣١١ ماری استوارت[٤] به ترجمۀ عبدالحسین میکده منتشر شد. هردو این مترجمان مستقیماً از زبان آلمانی ترجمه می‌کردند. گوتِه و شتِفان تسوایگ[٥] هم از اوّلین شاعران و نویسندگان آلمانی‌زبان به‌شمار می‌آیند که آثارشان (گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم) به فارسی ترجمه شد. در دهۀ ١٣٢٠ مترجمان ایرانی حدود بیست اثر از شتِفان تسوایگ را به فارسی ترجمه کردند. ازمیان سایر آثار ترجمه‌شده در آن دوران آغازین می‌توان به اینها اشاره کرد:

در غرب خبری نیست[٦]، اثر اِریش ماریا رِمارک[٧]، ترجمۀ هادی سیّاح سپانلو، ١٣٠٩

فاوست[٨]، اثر گوتِه، ترجمۀ عبّاس بنی‌صدر، ١٣١٧

چند نامه به شاعری جوان[٩]، اثر راینِر ماریا ریلکِه[١٠]، ترجمۀ پرویز ناتل خانلری، ١٣٢٠

در سال‌های بعد مترجمان ایرانی نویسندگانی همچون هِرمان هِسِه، فرانتس کافکا و بِرتولت برِشت را نیز کشف کردند و آثارشان را به فارسی برگرداندند. برِشت به‌سبب اندیشه‌های جامعه‌گرایانۀ خود مورد استقبال گستردۀ کنشگران اجتماعی چپ در ایران قرار گرفت، چندان‌که تنها در دهۀ ١٣٤٠ سیزده اثر از او به فارسی ترجمه شد. در انبوه شهرها[١١]، نمایشنامه‌ای که سال ١٣٤١ به ترجمۀ عبدالرحمن صدریه منتشر شد، نخستین اثر برِشت بود که به زبان فارسی عرضه گردید. همین مترجم آثار دیگری از برِشت را نیز به فارسی برگرداند، مثلاً نمایشنامۀ چهره‌های سیمون مارشار[١٢] را که سال ١٣٤٩ روانۀ بازار کتاب ایران شد. پس از صدریه مترجمان دیگری نیز به ترجمۀ آثار برِشت روی آوردند که از آن جمله می‌توان به شریف لنکرانی، عبدالرحیم احمدی، رضا کرم‌رضایی و حمید سمندریان اشاره کرد. مع‌الوصف برِشت تا امروز درمیان اثرآفرینان آلمانی‌زبان، به لحاظ شمار ترجمه‌های فارسی، رتبۀ دوم را احراز می‌کند. رتبۀ اوّل متعلّق است به شتِفان تسوایگ که قریب به پنجاه اثر او به فارسی ترجمه شده است. این نیز گفتنی است که آثار برِشت و تسوایگ هنوز به تمامی در دسترس فارسی‌زبانان قرار نگرفته‌اند، لیکن همۀ آثار داستانی منتشرشده از کافکا به زبان فارسی ترجمه شده‌اند.

مقصود از این مقدّمۀ مختصر بیش از هرچیز یادکردی بود از نخستین مترجمان آثار ادبیات آلمانی به زبان فارسی. بدیهی است آثاری که مترجمان زبان آلمانی امروزه برای ترجمه برمی‌گزینند در مقایسه با سال‌ها و دهه‌های آغازینِ آشنایی ایرانیان با ادبیات آلمانی از تنوّع نظرگیری برخوردارند. حالا دیگر نه‌تنها آثار مشهور و ماندگار ادبیات کلاسیک آلمانی، بلکه بسیاری از آثار ادبیات مدرن و معاصر، حتی برخی آثار عامه‌پسند نیز به فارسی ترجمه شده و می‌شوند. با رونق گرفتن آموزش زبان آلمانی در دانشگاه‌ها و ﻣﺆسّسات خصوصی و البتّه رشد نرخ مهاجرت شمار مترجمانی نیز که آثاری را بلاواسطه از زبان آلمانی به فارسی برمی‌گردانند چندان فزونی یافته که دیگر کمتر کسی همۀ آنان را می‌شناسد. امّا درمیان مترجمان آلمانی عدّه‌ای به جهات مختلف شاخصند و بی‌تردید یکی از آنان علی‌اصغر حدّاد است. پیش از هر چیز باید بر این نکته ﺗﺄکید کرد که او در کار ترجمه از خود ممارست نشان داده و به معنای دقیق کلمه مترجم حرفه‌ای است. او سال‌هاست که ترجمه می‌کند و گوهرهای فراوانی از گنجینۀ ادبیات آلمانی به علاقه‌مندان هدیه کرده است. بدین قرار حساب وی از کسانی که به تفنّن یا درکنار سایر فعّالیت‌های فرهنگی یکی‌دو اثر ترجمه کرده‌اند – و البتّه هیچ ایرادی هم بر آنان وارد نیست – سواست. درمیان آثاری که حدّاد طیّ سه دهه تلاش مستمر به فارسی برگردانده عناوینی همچون بودنبروک‌ها: زوال یک خاندان[١٣] (نخستین رمان توماس مان که در سال ٩٢١٩ جایزۀ ادبی نوبل را نصیب آفرینندۀ خود کرد)، برلین الکساندرپلاتس١] (رمان اثرگذار و جریانسازِ آلفرِد دُبلین١]اشتیلر١] (رمانی که ماکس فریش[١٧]، نمایشنامه‌نویس و نویسندۀ بزرگ سوییسی، را به شهرت رساند)، جشن برای بوریس[١٨] (نخستین نمایشنامۀ توماس بِرنهارد[١٩]، نویسندۀ زبان‌آور اتریشی)، دستیار[٢٠] (رمانی از روبِرت والزِر[١٢]، نویسندۀ سوییسی که کافکا درزمرۀ ستایشگران او بود) و مردن[٢٢] (داستانی بلند از آرتور شنیتسلِر[٢٣]، راویِ نابغۀ اتریشی) جلب نظر می‌کنند. ضمناً از این چند نمونه که آوردیم پیداست که حدّاد نه مترجم ادبیات کشور آلمان، که مترجم ادبیات زبان آلمانی است و گسترۀ آن ورای مرزهای آلمان را از نظر دور نداشته است. همین نمونه‌ها یکی از نقاط قوّت مهمّ کار او را نیز نشان می‌دهند و آن ذوق سلیمی است که او را به گزینش آثار فاخر و ارجمند برای ترجمه رهنمون شده است.

یکی از کوشش‌های ارزشمند علی‌اصغر حدّاد که باید از آن یاد کرد ترجمۀ مجموعۀ آثار داستانی منتشرشده از کافکا بوده است. در ایران کمتر سابقه داشته که مترجمی مجموعۀ آثار شاعر یا نویسنده‌ای را ترجمه کند. امّا به همّت حدّاد هر سه رمان ناتمام و سایر متون کوتاه و بلند داستانی کافکا، به قلم یک مترجم، در دسترس خوانندگان قرار گرفته است.

از اسباب توفیق علی‌اصغر حدّاد یکی هم نثر سلیس اوست. نثر وی از تعقیدهای ناضرور که تنها خواننده را به زحمت می‌اندازند و مخلّ التذاذ هنری می‌شوند به‌دور است. باشد که فارسی‌زبانان تا سالیان طولانی همچنان از ترجمه‌های او بهره‌مند گردند.

 

پی‌نوشت
———-

[1] Kabale und Liebe.
[2] Die Leiden des jungen Werthers.
[3] Die Jungfrau von Orleans.
[4] Maria Stuart.
[5] Stefan Zweig.
[6] Im Westen nichts Neues.
[7] Erich Maria Remarque.
[8] Faust.
[9] Briefe an einen jungen Dichter.
[10] Rainer Maria Rilke.
[11] Im Dickicht der Städte.
[12] Die Gesichte der Simone Marchard.
[13] Buddenbrooks: Verfall einer Familie.
[14] Berlin Alexanderplatz.
[15] Alfred Döblin.
[16] Stiller.
[17] Max Frisch.
[18] Ein Fest für Boris.
[19] Thomas Bernhard.
[20] Der Gehülfe.
[21] Robert Walser.
[22] Sterben.
[23] Arthur Schnitzler.

سعید رضوانی