مدرنیسمِ کافکا

مدرنیسمِ کافکا

می­‌گویند حجم کتاب­‌ها و مقاله­‌هایی که دربارۀ کافکا نوشته شده، به اندازه­‌ای است که عمر هیچ انسانی به خواندن همۀ آن­ها کفاف نمی­‌دهد. مع­ذلک هنوز دربارۀ او می­‌نویسند و بی­‌شک در آینده نیز خواهند نوشت. سبب این اقبال گسترده به نویسندۀ آلمانی­‌زبان، مایۀ این شور و علاقۀ حیرت­‌آور نسبت به آثار او ورای همۀ مرزهای جغرافیایی و فرهنگی جهان، را در چه باید سراغ گرفت؟ این نکته مسلّم است که هیچ ویژگی یک اثر ادبی، اعم از صوری و معنوی، به­‌تنهایی موجب چنین توفیقی نمی­‌شود. وقتی آثار در چنین گسترۀ پهناوری مخاطبان خاص ادبیات را سال­‌ها و دهه­‌های متمادی مجذوب خود می‌­کنند، پیداست که جامع مجموعه­‌ای متنوّع از خصوصیات درخشان و بلکه بی­‌بدیلند. به این ترتیب هیچ­‌یک از جنبه­‌های گوناگون هنر کافکا، هیچ­‌کدام از ویژگی­‌های پنهان و آشکار داستان­‌های او، علّت­‌العلل محبوبیت یا «راز موفّقیت» او نیست؛ کشف هیچ­‌یک از آن­ها معمّای جاذبۀ او را نمی­‌گشاید و جادوی روایتش را توضیح نمی­‌دهد. منتقدی که در جهان کافکا تفحّص می­‌کند، باید واقف باشد که هریک از یافته­‌های او تنها سببی از اسباب بزرگی این نویسندۀ استثنائی است، نه همۀ آن­چه کافکا را کافکا کرده است. یکی از جملۀ این اسباب نقش فعّالی است که ادبیات کافکا برای خواننده قائل است یا سهم بزرگی که نویسنده در تولید معنای داستان­‌هایش به خواننده وامی­‌گذارد.

اومبِرتو اِکو (Umberto Eco)، نشانه­‌شناس، نویسنده و فیلسوف ایتالیایی، در کتاب اثر هنریِ قطعيت­‌گريز (Opera aperta; 1962) قطعیت­‌گریزی را مفهوم کانونی و کلیدی زیباشناسی مدرن می­‌شناسانَد. اِکو قائل به دو نوع یا، دقيق­‌تر بگوییم، دو درجه از قطعیت­‌گریزی در متون ادبی است. مراد او از قطعیت­‌گریزی درجۀ اوّل ﺗﺄویل­‌پذیری همۀ متون ادبی است، فارغ از آن­‌که از چه قسم و متعلّق به کدام دوره از تاریخ ادبیات باشند؛ هر متن ادبی به تفسیرهای گوناگون و متفاوت راه می­‌دهد و به این ترتیب قطعیت­‌گریز است. امّا قطعیت­‌گریزی درجۀ دوم مختصّ متون مدرن است و به این معناست که در آفرینش آن­ها امکان تفسیرهای متفاوت آگاهانه و عامدانه لحاظ شده است. در این نوع قطعیت­‌گریزی که اِکو آن را از ویژگی­‌های ساختاری متون مدرن می­‌شناسد، سهم خواننده یا نقش فعّال او در معنابخشیدن به متن نه­‌تنها به رسمیت شناخته می­‌شود، بلکه مطلوب و مقصود اثرآفرین است.

هر منتقدی که متونی از کافکا را به دقّت خوانده و در فهمشان کوشیده باشد، وسعت پهنۀ معنای آن­ها را می­‌شناسد. خوانندۀ اهل فن ممکن نیست با متنی از کافکا مواجه شود و تفسیری واحد از آن در ذهن و ضمیرش شکل ببندد، تا چه رسد به این­‌که درباب معنی آن با دیگران اتّفاق نظر حاصل کند. شمار شروح و تفاسیری که صاحب­‌نظران بر هریک از سه رمان ناتمام کافکا نوشته­‌اند و تفاوت­‌های آراء آنان سرگیجه­‌آور است. امّا درباب متون کوتاه و حتّی بسیار کوتاه او نیز اجماعی دیده نمی­‌شود و تنوّع تفاسیر حیرت­‌انگیز است. دامنۀ ﺗﺄویل­‌پذیری یا قطعیت­‌گریزی آثار کافکا چندان گسترده است که اختلاف­‌ها به درک­‌ودریافت از متون معلوم و معیّن محدود نمانده، بلکه کلّاً هنر او را شامل گردیده و پرسش از ماهیت آن را پیش کشیده است. در تاریخ نقد کافکا همواره چیستی ادبیات او انگیزۀ مباحثه و محلّ نزاع بوده است. کسانی آثار او را تبلور اندیشه­‌های مذهبی شناخته­‌اند (مثلاً ماکس برود Max Brod و هانس-یوآخیم شوپس Hans-Joachim Schoeps)؛ برخی آن­ها را نقدی بر ساختارهای جوامع مدرن دانسته­‌اند (بیش از همه آدورنو Adorno)؛ نامورترین اگزیستانسیالیست­‌ها روایت­‌های کافکا را به حیث شرح موقعیت دشوار بشر در جهان یا مانیفست زودهنگام اگزیستانسیالیسم خوانده­‌اند (آلبر کامو و ژان پل سارتر)؛ گروهی آن­ها را به گزارش احوال شخصی نویسنده در قالب داستان تعبیر کرده­‌اند (فی­‌المثل کلاوس واگِنباخ Klaus Wagenbach) و الخ. باری نزدیک به یک قرن پس از مرگ کافکا هنوز اهل اندیشه و ادبیات برسر معنای محاکمه، قصر، «مسخ»، «حکم» و سایر متون نویسنده به توافق نرسیده­‌اند که سهل است، اصولاً ذات و جوهر هنر کافکا محلّ مناقشه و اختلاف است. هرکس آثار او را به چشمی می­‌نگرد؛ هرکس از ظنّ خود یار او شده، هرکس کافکای خود را دارد.

از منظر اِکو اين يعنی مدرنيسم هم به اصيل­‌ترين معنا و هم در حدّ اعلا. صدالبتّه متفكّر ايتاليايی مخالفانی نيز دارد. كسانی هم جوهر مدرنيسم هنری را طور ديگر تعريف كرده­‌اند، مثلاً يورگِن هابِرماس (Jürgen Habermas)، فيلسوف و جامعه­‌شناس آلمانی، كه پيوند يا ارتباط تنگاتنگ با زمان را خصوصيت اصلي هنر مدرن می‌داند. امّا اگر قطعيت­‌گریزی را، نه مطابق نظر اِکو به عنوان ذات مدرنيسم هنری، بلكه تنها به حيث يكی از اركان آن نیز به رسميت بشناسيم، باز ادبيات كافكا در چشممان مدرنيسمِ نمايان خواهد بود؛ باز خالق قصر و محاكمه هم تصويرگر جهان مدرن و مبيّن مختصّات آن است (دست­‌كم مطابق نظر كسانی چون آدورنو) و هم روح مدرنيسم هنری را در آثارش به اهتزاز آورده. ناگفته پيداست كه چنين نويسنده‌­ای چه جاذبۀ عظيمی خواهد داشت؛ هرچند، چنان­‌كه در آغاز متذكّر شديم، اين نيز تنها سببی از اسباب توفيق كافكاست، نه يگانه موجب آن.

سعید رضوانی