نقدی بر شعر «وای بر من» نیما یوشیج

نقدی بر شعر «وای بر من» نیما یوشیج

دکتر امید طبیب‌زاده

«وای بر من» تنها شعر به‌اصطلاح سیاسی یا اجتماعی نیما در فاصلۀ سال‌های ١٣١٦ تا ١٣١٨ است. او این شعر  را در ٢٤ بهمن ١٣١٨، در ٣٠ مصراع و در بحر رمل نیمایی (فاعلاتن فاعلاتن …) سروده است. می‌دانیم که در ٢٥ مهرماه این سال، فرخی یزدی، مدیر روزنامه طوفان و نمایندۀ سابق مجلس، در زندان قصر به قتل می‌رسد، و در اواسط بهمن‌ماه همین سال تقی ارانی نیز که نیما علاقۀ بسیاری به وی داشت، در سن ٣٦سالگی در زندان قصر به‌طرز مرموزی از دنیا می‌رود. «اگرچه اعلام شد که مرگ او به سبب ابتلا به تیفوس بوده است، ولی مردم به‌درستی دریافتند که این استاد جوان دانشگاه را به امر “اعلاحضرت”! راحت کرده‌اند» (شهرستانی ١٣٨٣: ١٨٣). فضای تیره و ترسناک این شعر بی‌گمان تصویری از فضای سیاه و هراس‌انگیزی است که حاکمان آن زمان ایران برای روشنفکران این سرزمین تدارک دیده بودند. نیما در این شعر دربارۀ سرانجام چنین وحشتِ بی‌پایانی سؤالاتی را طرح می‌کند، و در پایان با طرح سؤال دردمندانۀ دیگری خود به آن سؤال‌ها چنین پاسخ می‌دهد که هیچ امیدی به نجات، و هیچ مفری برای رهایی از شرّ چنین شب بی‌روزنی نیست، پس من «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را» (مصراع ٢٧). معنای کلی شعر روشن و آشکار است، اما جالب است که پرداختن به جزئیات آن، به تأویل‌های متعددی منجر شده است (مثلاً رک. پورنامداریان ١٣٨١: ٣٠٨-٣١٠؛ شهرستانی ١٣٨٣: ١٨٣). در اینجا ما نیز به‌اختصار به شرح و تفسیر خود از این شعر می‌پردازیم. نیما در این شعر وحشتی که وی را به آستانۀ فروپاشی روانی کشانده ترسیم می‌کند؛ وحشت عظیم او در این شعر برای من، همواره یادآور عذاب و وحشت مردی است که ادوارد مونک (١٨٦٣-١٩٤٤)، نقاش اکسپرسیونیست نروژی، در تابلوهای چهارگانۀ خود با عنوان «جیغ» ترسیم کرده است.

نقد «وای بر من»

وای بر من

١ کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
٢ گشت بی‌سود و ثمر
٣ تنگنای خانه‌ام را یافت دشمن با نگاه حیله‌اندوزش
٤ وای برمن! می‌کند آماده بهر سینۀ من تیرهایی
٥ که به زهر کینه آلوده‌ست.

غالب مفسران اشعار نیما معتقدند که مراد وی از «کشتگاه» در مصراع نخست این بند، ایران است، اما به‌نظر من نیما در این شعر بیش از آن‌که نگران ایران باشد، نگران خودش و اشعارش است. دراین‌معنا شاید «کشتگاه» را باید مجموعۀ اشعاری بدانیم که نیما تا به آن تاریخ سروده بوده و از آن پس نیز قصد داشته تا بسراید. در تمام مدت حکومت مستبدانۀ رضاشاه، نیما سکوت کرده بود با این امید که بالاخره روزی بتواند آزادانه سخن بگوید و اشعارش را منتشر کند یا بسراید، اما حال با قتل افرادی چون فرخی یزدی و مخصوصاً ارانی که دوست لادبن، برادر گم‌شدۀ نیما، بود، چنین به‌نظر می‌رسید که تمام تدبیرهای نیما برای مخفی ماندن بی‌سود و ثمر مانده و بالاخره دشمن به وجود او و محل اختفایش پی برده است (١-٥).

٦ پس به جاده‌های خونین کلّه‌های مردگان را
٧ به غبار قبرهای کهنه اندوده
٨ از پس دیوار من بر خاک می‌چیند
٩ وز پی آزارِ دل‌آزردگان
١٠ در میان کلّه‌های چیده بنشیند
١١ سرگذشت زجر را خواند.
١٢ وای برمن!

به‌نظر من «دشمن» در این بند در نهایت شخص رضاشاه است، چرا که در حکومت‌های استبدادی ایرانی معمولاً شخصی که در صدر امور قرار دارد خود را موظف می‌داند که در ریزترین امور دخالت کند، و همین باعث می‌شود که مردم در نهایت کسی را جز همو مسبب و مقصر تمام جنایت‌ها و خرابی‌های موجود ندانند. حال دشمن سرهای مردگان را از درون قبرها بیرون ‌کشیده و آنها را که به خاک قبرها آلوده است، در جاده‌ها چیده تا فضایی هرچه مخوف‌تر و رعب‌آورتر فراهم آورد (٦-٧)؛ او سپس این سرهای بریده را پشت خانۀ شاعر در کنار هم می‌چیند تا خودش در میان آنها بنشیند و سرگذشت زجرِ شاعران و نویسندگان مقتول را برای روشنفکران دل‌آزرده‌ای که هنوز زنده هستند بخواند (٨-١١)؛ با چنین تصوراتی است که شاعر فریاد برمی‌آورد «وای بر من!» (١٢).

١٣ در شبی تاریک از اینسان
١٤ بر سر این کلّه‌ها جنبان
١٥ چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
١٦ از تکان کلّه‌ها آیا سکوت این شب سنگین
١٧ -کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می‌بافد –
١٨ کی که بشکافد؟

در این بند که اندکی هم مبهم است، شاعر از خود می‌پرسد: آیا در شبی تا بدین حد تاریک و دهشتناک، چه کسی ممکن است جرئت کند و از خانه بیرون بیاید و پایش را ندانسته بر کله‌های بریده‌ای بگذارد‌ که بر اثر وزش باد تکان می‌خورند؟ (١٣-١٥)؛ آیا ممکن است تا وقتی که این کله‌های بریده تکان می‌خورند، و تا زمانی که مطرود قدرت‌مندی (چون رضاشاه) هر لحظه دروغ و فریب جدیدی سر هم می‌کند، این سکوت و خفقان حاکم بر کشور از میان برود؟ (١٦-١٨)

١٩ یک ستاره از فساد خاک وارسته
٢٠ روشنائی کی دهد آیا
٢١ این شب تاریک دل را؟

آیا ستاره‌ای که از این خاک آلوده و کثیف به آسمان‌ها رفته است و به وارستگی رسیده است، می‌تواند این شب تاریک را روشن کند؟ (١٩-٢١). شاعر از خود می‌پرسد آیا مرگ افرادی چون دوست عزیزش ارانی و همچنین شاعر آزاده‌ای چون فرخی یزدی که به مبارزه با ستمگری پرداختند و جان خود را در این پیکار از دست دادند، می‌تواند خللی در ظلم و جور پدید آورد؟

٢٢ عابرین! ای عابرین!
٢٣ بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکر
٢٤ دشمن من می‌رسد، می‌کوبدم بر در
٢٥ خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر.
٢٦ وای برمن!

شاعر خود در پاسخ به سؤال بالا می‌گوید که ای مردم، بی‌درنگ و بی‌هیچ تردیدی، از کنار خانۀ من بگذرید و هرگز اظهار آشنایی با من نکنید، چرا که هر لحظه ممکن است دشمن از راه برسد و بر در خانه‌ام بکوبد و مرا دستگیر کند و از من بازجویی کند و نام و نشان مرا و آشنایانم را بپرسد (٢٢-٢٥)؛ باز شاعر با یادآوری این تصورات فریاد برمی‌آورد: «وای بر من!» (٢٦).

٢٧ به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندۀ خود را
٢٨ تا کشم از سینۀ پردرد خود بیرون
٢٩ تیرهای زهر را دلخون؟
٣٠ وای برمن!

٢٤ بهمن ١٣١٨

حال شاعر، خیمۀ خود را چون شبی بی‌نهایت تاریک می‌بیند که حتی یک ستاره هم در آسمان آن سوسو نمی‌زند تا شاعر قبای مندرسش را به آن بیاویزد و لحظه‌ای آرامش داشته باشد تا بر ترس بی‌امان خود که همچون تیر زهرآلودی بر قلب مجروحش نشسته فائق آید (٢٧-٢٩)؛ شاعر دوباره از وحشت فریاد برمی‌آورد: «وای بر من!» (٣٠).

 

مآخذ
——

آیتی و دسترنجی ١٣٨٣، در تمام طول شب؛ شرح چهار شعر بلند نیما یوشیج، تهران، مؤسسۀ انتشاراتی آهنگ دیگر.

اسلامیه، مصطفی، ١٣٩١، زندگی‌نامۀ نیما یوشیج؛ به کجای این شب تیره، تهران، انتشارات نیلوفر.

پورنامداریان، تقی، ١٣٨١، خانه‌ام ابری است؛ شعر نیما از سنت تا تجدد، تهران، سروش.

جلالی پندری، یدالله (مقدمه و انتخاب)، گزینۀ اشعار نیما یوشیج، تهران، انتشارات مروارید، ٠٠٤١.

حمیدیان، سعید، ١٣٨٣، داستان دگردیسی؛ روند دگرگونیهای شعر نیما یوشیج، تهران، انتشارات نیلوفر.

خامه‌ای، انور، ١٣٦٨، چهار چهره؛ خاطرات و تفکرات دربارۀ نیما یوشیج، صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و ذبیح بهروز، تهران، کتاب‌سرا.

رضوانی، سعید، ١٣٩٧، «داوری در غیاب دادخواه؛ مسئلۀ تاریخ اشعار نیما و کشف سندی مربوط به “غراب”»، در: نامۀ فرهنگستان، تابستان، سال ١٦، شمارۀ ٤، پیاپی ٤٦، ص ٥٤-٥١.  

شمس لنگرودی ١٣٩٢، تاریخ تحلیلی شعر نو، ٤ ج، چ ٧، تهران، نشر مرکز.

شهرستانی، سید محمد علی، ١٣٨٣، عمارت دیگر؛ شرح شعر نیما، تهران، نشر قطره.

طبیب‌زاده، امید، ١٣٨٧، کتاب نگاهی به شعر نیما یوشیج؛ بحثی در چگونگی پیدایش نظام‌های شعری، تهران، انتشارات نیلوفر.

طبیب‌زاده، امید، ١٤٠١، جلال آل احمد و معاصرانش؛ چهار مقاله، تهران، انتشارات نیلوفر.

عاقلی، باقر، ١٣٦٩، روزشمار تاریخ ایران؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران، ٢ج، نشر گفتار.

نیما یوشیج، ١٣٩١، مجموعۀ کامل اشعار نیما یوشیج، به همت سیروس طاهباز، چ ١٢، تهران، انتشارات نگاه.