ساز و آوازِ نومیدی
دربارۀ «نه شکوفه، نه پرنده»، سرودۀ نادر نادرپور
نادر نادرپور شعر «نه شکوفه، نه پرنده» را ظاهراً اوّل بار به سال ١٣٤٢ در مجموعۀ منتخبی از آثار خود منتشر کرد:
ای بینوا درخت!
کز یاد آسمان و زمین – هردو – رفتهای
آیا در انتظار بهاری مگر هنوز؟
مرغان برگهای تو، یکیک پریدهاند
آیا خبر ز خویش نداری مگر هنوز؟
این عنکبوت زرد – که خورشید نام اوست –
دیگر میان زاویۀ برگهای تو
تاری ز روزهای طلائی نمیتند
دیگر نگین ماه بر انگشت شاخههات
سوسو نمیکند
چشمک نمیزند.
دیگر درون جامۀ سبزی که داشتی
آن آشیان کوچک گنجشکهای باغ
چون دل نمیتپد
– آنروز، آشیانۀ آنان دل تو بود –
آیا بر او چه رفت که دیگر نمیتپد؟
این دل، نشان هستی بیحاصل تو بود!
مرغان برگهای تو در آتش خزان
یکباره سوختند و بپای تو ریختند
گنجشکهای دربدر از آشیان خویش
همراه باد و برگ، بصحرا گریختند
اما تو ای درخت، تو ای بینوا درخت!
چون مردۀ برهنۀ پوسیدهاستخوان
بر گور بینشانۀ خویش ایستادهای
بنگر که هرچه داشتی ازدست دادهای
بنشین که بعد ازین،
دیگر بخنده لب نگشاید شکوفهای
زیرا بروی هیچ لبی، جای خنده نیست
بنشین که بعد ازین
دیگر ز لانه پر نگشاید پرندهای
زیرا که در حباب فلزین آسمان
دیگر هوا نمانده و دیگر پرنده نیست
ای بینوا درخت!
آیا خبر ز خویش نداری هنوز هم؟
از یاد آسمان و زمین – هردو – رفتهای
آیا در انتظار بهاری هنوز هم؟[١]
ذیل شعر که در دستۀ «٢١ قطعه از میان اشعار تازه» قرار گرفته تاریخ «٠١ مردادماه ٣٣٩١» قید شده است. در این نوشته «نه شکوفه، نه پرنده»، به سائقۀ همین تاریخ سرایش و شباهتش با دو سرودۀ مهدی اخوان ثالث، با تمرکز بر بینامتنیت[٢] بررسی میشود.
اخوان ثالث در دفتر آخر شاهنامه که نخستین بار به سال ٨١٣٣ منتشر شد دو شعر با عناوین «ناژو» و «پیغام» دارد که در هردو آنها، بهمانند نادرپور در «نه شکوفه، نه پرنده»، درخت را وسیلۀ توصیف هستی و آلام انسان قرار داده است. در «ناژو» درختِ همیشهسبز به جای انسانی نشسته که، به تعبیر خود اخوان ثالث، «بس بوده و آزموده»[٣]، از بیحاصلیِ عمر و ایّام آگاه است، نه آرزویی دارد نه در چیزی امید میبندد:
دور از گزند و تیررسِ رعد و برق و باد،
وز معبر قوافلِ ایّام رهگذر،
با میوۀ همیشگیش، سبزی مدام،
ناژوی سالخورد فروهشته بال و پر.
او درجوار خویش
دیدهست بارها،
بس مرغهای مختلفالوان نشستهاند؛
بر بیدهای وحشی و اهلی چنارها.
پرجستوخیز و بیهدهگو طوطی بهار،
اندیشناک قمریِ تابستان،
اندوهگین قناریِ پاییز،
خاموش و خسته زاغِ زمستان.
اما
او
با میوۀ همیشگیش، سبزی مدام،
عمری گرفته خو.
گفتمش برف؟ گفت: بر این بام سبزفام
چون مرغ آرزوی تو لختی نشست و رفت.
گفتم تگرگ؟ چتر بسردی تکاند و گفت:
چندی، چو اشک شوق تو، امّید بست و رفت.[٤]
و در «پیغام» گوینده خود را به درختی تشبیه میکند «در صمیم سرد و بیابرِ زمستانی»، درختی که روزهای خرّمی و برومندی را پشت سر گذاشته، اینک از جلوههای حیات – حتّی جلوههای عاطفی آن – بری مانده و در پیلۀ قهر خود آرزوی بازگشت سبزی و سعادت را نیز از دل بیرون میکند:
چون درختی در صمیمِ سرد و بیابرِ زمستانی
هرچه برگم بود و بارم بود،
هرچه از فرِّ بلوغِ گرمِ تابستان و میراث بهارم بود،
هرچه یاد و یادگارم بود،
ریختهست.
چون درختی در زمستانم،
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانیِ انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمههای هیچ پیرایش،
با امید روزهای سبز آینده؛
خواهدم اینسوی و آنسو خست؟
چون درختی اندر اقصایِ زمستانم.
ریخته دیریست
هرچه بودم یاد و بودم برگ.
یادِ با نرمک نسیمی چون نمازِ شعلۀ بیمار لرزیدن،
برگِ چونان صخرۀ کرّی نلرزیدن.
یادِ رنج از دستهای منتظر بردن،
برگِ از اشک و نگاه و ناله آزردن.
ای بهارِ همچنان تا جاودان در راه!
همچنان تا جاودان بر شهرها و روستاهای دگر بگذر.
هرگز و هرگز
بر بیابانِ غریب من
منگر و منگر.
سایۀ نمناک و سبزت هرچه از من دورتر، خوشتر.
بیم دارم کز نسیمِ ساحرِ ابریشمینِ تو،
تکمۀ سبزی بروید باز، بر پیراهنِ خشک و کبود من.
همچنان بگذار
تا درودِ دردناکِ اَندُهان ماند سرود من.[٥]
شباهت قطعۀ نادرپور با «ناژو» درخور ﺗﺄمّل است. از منظر صورت – افزون بر آنکه هم در «ناژو» هم در «نه شکوفه، نه پرنده» درخت بهجای انسان نشسته و در کانون اثر واقع شده – میتوان فیالمثل به تصاویر پرندگان به عنوان وجه اشتراک دو سروده اشاره کرد. به لحاظ محتوا نیز دو اثر، دستکم از این حیث که خوشبینی را عبث میشمارند و به قطع امید فرامیخوانند، با یکدیگر قرابت کلّی دارند.
با این حال مانستگی «نه شکوفه، نه پرنده» و «پیغام» بسی نمایانتر است. شباهتهای صوریِ این دو سروده قطعاً کمتر از شباهتهای صوریِ «نه شکوفه، نه پرنده» و «ناژو» نیست – همچنانکه وجوه اشتراک صوری که میان دو سرودۀ اخیر برشمردیم میان قطعۀ نادرپور و «پیغام» نیز بهچشم میآید. امّا شباهت محتوایی «نه شکوفه، نه پرنده» با «پیغام» از آنچه در مقایسۀ محتوای قطعۀ نادرپور و «ناژو» گفته شد آشکارا فراتر میرود. محتوای «نه شکوفه، نه پرنده» با «پیغام» نه تنها در کلّیت، که در جزئیات هم قرابت دارد. نه فقط مضمون اصلی دو سروده، اصرار بر ﯾﺄس و خوارداشتِ امیدواری، یکی است، پارهای خردهمضامین آنها نیز همانندی عجیبی دارند:
– «پیغام»:
هرچه برگم بود و بارم بود،
……….
ریختهست.
«نه شکوفه، نه پرنده»:
مرغان برگهای تو، یکیک پریدهاند
……….
مرغان برگهای تو در آتش خزان
یکباره سوختند و بپای تو ریختند
– «پیغام»:
هرچه برگم بود و بارم بود،
هرچه از فرِّ بلوغِ گرمِ تابستان و میراث بهارم بود،
هرچه یاد و یادگارم بود،
ریختهست.
«نه شکوفه، نه پرنده»:
بنگر که هرچه داشتی ازدست دادهای
– «پیغام»:
چون درختی در زمستانم،
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود.
«نه شکوفه، نه پرنده»:
ای بینوا درخت!
……….
آیا در انتظار بهاری مگر هنوز؟
– «پیغام»:
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانیِ انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
«نه شکوفه، نه پرنده»:
دیگر درون جامۀ سبزی که داشتی
آن آشیان کوچک گنجشکهای باغ
چون دل نمیتپد
باری شباهتهای «نه شکوفه، نه پرنده» با دو قطعۀ «ناژو» و «پیغام»، خصوصاً «پیغام»، از دفتر آخر شاهنامه به اندازهای است که مشکل میتوان آنها را اتفّاقی فرض کرد و نظر به تقدّم انتشار آخر شاهنامه (٨١٣٣) بر پیدایش قطعۀ نادرپور (مردادماه ٣٣٩١) توان گفت به احتمال قوی نادرپور از اخوان ثالث الهام گرفته است. به عبارت دیگر میتوان میان «نه شکوفه، نه پرنده» از سویی و «ناژو» و «پیغام» از سوی دیگر رابطۀ بینامتنیت قایل بود.
نقد آثار از منظر بینامتنیت، افزون بر نمایان ساختن رابطۀ ﺗﺄثیر و ﺗﺄثّر میان متون، تلاشی است برای پاسخ دادن به چند پرسش بنیادین که در ادامه به دو نمونه از آنها میپردازیم. اوّلی پرسش از میزان آشکارسازیِ ﺗﺄثّر پسمتن[٦] از پیشمتن[٧] است. پدیدآورندۀ متنِ تازه تا چه اندازه کوشیده خواننده را از رابطۀ موجود میان اثر خود و اثر پیشین آگاه سازد و بدین منظور از کدام شیوه یا شیوهها بهره برده است؟ آیا فیالمثل همچون شعرای فارسیزبان قدیم، که تضمین بیت یا مصرعی از شاعری دیگر را با شیوههای ﻣﺄلوف خود نشان میدادند، ﺗﺄثّر متن خود از متن دیگر را به نحوی اعلام کرده است و اگر چنین است، به کدام نحو؟ این پرسش بیش از آنکه با بحث اصالت متون و احیاناً سرقت ادبی مربوط باشد در شناخت ماهیت متن جدید تعیینکننده است. پسمتن به میزانی که وابستگی خود به متنی پیشین را – به طرقی همچون استفاده از علامت نقلقول یا نام بردن از نویسندۀ متنی دیگر یا اشاره به نکتهای مشهور که یادآور اثرآفرینی دیگر و متنی از او باشد – اعلام میدارد از استقلال فاصله میگیرد و متنی دربارۀ متن پیشین میشود، تفسیر و توصیف و تتبّع و نقیضۀ متن پیشین میشود.
پرسش دوم این است که پدیدآورندۀ متن جدید اصولاً چهمایه نسبت به اثرپذیری خود از متن پیشین آگاه است و خواننده تا چه اندازه از این اثرپذیری آگاه میگردد. پُر واضح است که این پرسش با پرسش پیشین رابطۀ تنگاتنگ دارد؛ دستکم میتوان گفت وقتی اثرآفرین در متن ﺗﺄثّر خود از متنی دیگر را آشکارا اعلام میدارد هم آگاهی خود از ﺗﺄثیر متن دیگر را نشان میدهد هم خواننده را از ﺗﺄثیرپذیری خود آگاه میسازد.
درمورد «نه شکوفه، نه پرنده» پاسخ دادن به پرسش اوّل آسان است: نادرپور به هیچ طریقی الگوبرداری خود از دو سرودۀ اخوان ثالث را با خواننده درمیان نگذاشته است. امّا پرسش دوم را نمیتوان با قاطعیت پاسخ داد. فقط میتوان گفت نظر به اینکه «نه شکوفه، نه پرنده» مدّتی کوتاه پس از انتشار دفتر آخر شاهنامه سروده شده، بعید است نادرپور هنگام آفرینش قطعۀ خود دو قطعۀ مذکورِ اخوان ثالث را از خاطر برده و تنها ناخودآگاه از آنها ملهم بوده باشد. لیکن از آنجا که او پیروی از الگوی «پیغام» و «ناژو» را در شعر خود اعلام نکرده، صرفنظر از موارد اتّفاقی، خوانندگان از این پیروی آگاه نمیشوند، مگر آنان که با شعر مدرن فارسی فراتر از حدّ معمول آشنایی دارند.
منابع
——
اخوان ثالث، مهدی، آخر شاهنامه، چاپ هفتم، مروارید، تهران ١١٣٦.
اخوان ثالث، مهدی، از این اوستا، چاپ پنجم، مروارید، تهران ١٣٦٠.
برگزیدۀ اشعار نادر نادرپور (١٣٤١–٦١٣٢)، سازمان کتابهای جیبی، تهران ١٣٤٢.
پینوشت
———-
[١] برگزیدۀ اشعار نادر نادرپور (١٣٤١–٦١٣٢)، ص ٩٩١–٢٠٠.
[2] Intertextuality.
[٣] ن. ک. اخوان ثالث، ١٣٦٠، ص ٦٥، «حالت».
[٤] اخوان ثالث، ١١٣٦، ص ١٦–٦٢.
[٥] همانجا، ص ٠٧١–٠٨١.
[6] Hypertext.
[7] Hypotext.
سعید رضوانی