نیما به روایت نیما. نقدی بر شعر «مهتاب»

نیما به روایت نیما

نقدی بر شعر «مهتاب»

«مهتاب» که به گواهی دیوان نیما یوشیج در سال ٧١٣٢ سروده شده[١] از اشعار مشهور نیما و تاریخ شعر مدرن فارسی است. این سروده از آن دست آثار نیماست که به لحاظ فنّی از کمال و پختگی برخوردارند و شاعر در آن به‌ویژه نمونه‌ای پاکیزه و صیقل‌خورده از ابتکارات خود در زمینۀ وزن و قافیه به‌دست داده است. همین ابتکارات در اشعار قدیمی‌تر او گاه چندان گوشنواز نیستند. «مهتاب» از نظر زبان هم در مقایسه با اغلب آثار نیما پخته و پاکیزه است، خصوصاً که «بدعت‌ها و بدایع»[٢] شاعر در آن خوش نشسته‌اند و، آن‌چنان‌که در پاره‌ای دیگر از اشعار او می‌بینیم، مخلّ التذاذ خواننده از اثر نیستند. به لحاظ سبکی «مهتاب» اثری رمانتیک است و اگر هم تردیدی در انتساب آن به رمانتیسم روا باشد، دست‌کم می‌توان پاره‌ای خصوصیات مهمّ آثار رمانتیک را در آن سراغ کرد. مثلاً می‌توان بر انتخاب محیط روستایی (غیرشهری) به عنوان صحنۀ وقایع انگشت نهاد که جلوه‌ای از تمدّن‌گریزی و طبیعت‌گرایی رمانتیسم است – البتّه شرط است که عناصر و حالات طبیعت با جهان درون و عواطف فرد درآمیزد و نیما این را نیز محقّق کرده است. مثال دیگر فضای اندوهناک و حتّی سوزناک حاکم بر شعر است که آن هم از ویژگی‌های آثار رمانتیک به‌شمار می‌آید. سرانجام از مهم‌ترین ویژگی‌های مکتب رمانتیسم در «مهتاب» قرار گرفتن فرد در جایگاه قهرمانی است که نه تنها مستقل از جهان پیرامون خود عمل می‌کند و از دایرۀ ﺗﺄثیر جامعه بیرون است، بلکه یک‌تنه درصدد تغییر جامعه برمی‌آید.

و امّا تفسیر و تعبیر شعر. آنان که با شعر مدرن فارسی، نقش نیما در روند توسعه و تکامل آن و، از همه مهم‌تر، تصوّر  نیما یوشیج از جایگاه خود در تاریخ شعر فارسی آشنایند «مهتاب» را شرحی استعاری از کوشش شاعر در نو کردن شعر فارسی و رنج‌های او در این مسیر می‌شناسند یا حدّاقل این قرائت را به عنوان یکی از تفاسیر ممکن می‌پذیرند. چنین قرائتی را البتّه بررسی‌های بینامتنی نیز ﺗﺄیید می‌کنند. نیما در نامه‌ها و سایر نوشته‌های منثورش بارها و بارها بر اهمّیت نقش خود در تحوّل شعر فارسی ﺗﺄکید ورزیده و تلویحاً یا به صراحت جایگاه یگانه بانی شعر مدرن فارسی را طلبیده است.[٣] همین مضامین را در شماری نه چندان اندک از اشعار نیما نیز می‌بینیم، البتّه، همچنان‌که در «مهتاب»، با بیانی بیش‌وکم رمزی و استعاری. به عنوان نمونه نگاهی بیندازیم به «تا صبح‌دمان …»:

تا صبح‌دمان، در این شب گرم،
افروخته‌ام چراغ. زیراک
می‌خواهم برکشم بجاتر
دیواری در سرای کوران.

بر ساخته‌ام نهاده کوری
انگشت که عیبهاست با آن،
دارد به عتاب کور دیگر
پرسش که چراست این، چرا آن؟

وینگونه به خشت می‌نهم خشت
در خانه‌ی کوردیدگانی
تا از تَف آفتاب فردا
بنشانمشان به سایبانی.

افروخته‌ام چراغ از این رو
تا صبح‌دمان. در این شب گرم،
می‌خواهم برکشم بجاتر
دیواری در سرای کوران.[٤]

شباهت‌ها آشکار است. مدرنیست بزرگ شعر فارسی اینجا نیز در دل شبِ تاریک به کسوت قهرمانی فداکار ظهور کرده، تا جمعی را از نادانی و بی‌خبری وارهانَد، جمعی که در «مهتاب» خفتگانند و اینجا کوران. فقط اینجا شاعر – به‌رغم بیان استعاری که شعر در کلّیت خود از آن سود می‌بَرد – به صراحت تمام و بی هیچ رمز و استعاره‌ای خشم خود را از آن‌که بر «ساخته‌اش» ایراد گرفته‌اند ابراز کرده است.

بازگردیم به «مهتاب». باری نیما در این سروده نیز تصویری از خود در کسوت بنیانگذار شعر مدرن فارسی به‌دست داده است. او مردی است دلسوز دیگران:

……….
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.[٥]

هم ازسر دلسوزی است که او می‌خواهد پیغام «صبح» و «سحر» را به آنان برساند، یعنی از ظهور دورانی نو (در هنر) آگاهشان سازد:

نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
………. 

نیما در «مهتاب» موقعیت خود را به حیث پیام‌آور مدرنیسم و مُحَوِّلِ شعر فارسی، تا آنجا که در چارچوب شعری نسبتاً کوتاه میسّر است، وصف می‌کند – البتّه نه برمبنای واقعیت‌های عینی، بلکه از نگاه و براساس ذهنیت خود. این موقعیت چند وجه اصلی دارد. اوّلاً نیمای نوآور، که در چهار بند اوّلْ همان منِ شعری است و در بند آخر به سوم شخص بدل شده، در مسیر پی‌ریزی شعر مدرن فارسی یکّه گام برمی‌دارد و هیچ‌کس با او همراه و همکار نیست. او، چنان‌که در بند آخر می‌خوانیم، «بر دم دهکده مردی تنها» است. دوم این‌که سایرین اصولاً تصوّری از مدرنیسم ندارند و حتّی یک تن از آنان ضرورت تغییر را درک نمی‌کند. جز نیما همه در خوابند:

……….
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.

سوم این‌که نیما برای بنیانگذاری شعر مدرن فارسی متحمّل رنجی سخت و حتّی جانکاه شده است. مردِ تنها «بر دم دهکده»، که به او اشاره کردیم، «مانده پای آبله از راه دراز» و در سطرهای زیر محنت خود را جانگزاتر هم توصیف کرده است:

……….
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند.

وجه چهارم هم این‌که او بیهوده دیگران را به انقلاب ادبی و شعر مدرن فرامی‌خوانَد؛ هیچ‌کس دعوت او را پاسخ نمی‌گوید و به جنبش نوگرایانۀ او نمی‌پیوندد:

دستها می‌سایم
تا دری بگشایم
برعبث می‌پایم
که به در کس آید
……….

ظاهراً به سبب همین بی‌اعتنایی دیگران به دعوت اوست که نیما زحمات خود را بربادرفته می‌بیند و از این‌که شعر مدرنش ببالد و به‌بار بنشیند نومید است:

نازک‌آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به برم می‌شکند.

پیشتر اشاره کردیم که نیما در «مهتاب» موقعیت خود به عنوان منادی مدرنیسم در شعر فارسی را نه مطابق واقعیت‌های عینی، که «از ظنّ خود» گزارش کرده است. بی‌تردید او در مسیر تکوین «شعر نیمایی» متحمّل رنج شد. آزمایش‌های فروان او در فورم شعر نشان می‌دهد که او به‌راستی عمر در کار شعر و تغییر شعر کرد. این آزمایش‌ها نیما را از «ای شب» (منتشرشده در سال ١٠١٣) به «ققنوس» (منتشرشده در سال ٩١٣١) رساند و حتّی پس از «ققنوس» – که صورت کامل «شعر نیمایی» را بازتاب می‌دهد – ادامه داشت.[٦] آری، نیما تا تثبیت شعر مدرن خود راهی دشوار و طولانی پیمود و پس از آن نیز که به شهرت رسید و در جایگاه پیشوای «شعر نو» قرار گرفت دست از تکاپوهای نوجویانه برنداشت. امّا جز این یک نکته آن­چه «مهتاب» درباب موقعیت نیما به حیث مبارز راه مدرنیسم در شعر فارسی به ما می‌گوید خلاف واقعیت تاریخی است. نیما در دوران خود نه یگانه شاعر نوپرداز و نه یگانه شخصی بود که ضرورت ظهور شعر مدرن را دریافته بود. فی‌المثل شمس‌الدین تندرکیا بیش‌وکم همزمان با نیما قدم‌هایی نوجویانه و خلاف سنّت در شعر فارسی برمی‌داشت. حتّی پیش از نیما بودند شاعرانی که مواجهه با عصر جدید و پدیده‌های آن را جز با شعری جدید میسّر نمی‌دیدند و دست‌به‌کار خلق آثاری نو شده بودند. ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنه‌ای، تقی رفعت و شمس کسمایی یحتمل مشهورترینِ آنان باشند. البتّه ابتکارات هیچ‌یک از شاعران یادشده ژرفای ابداعات نیما را نداشت. به‌علاوه کوشش‌های اغلب آنان به ایجاد تغییراتی در تنها یکی‌دو ﻣﺆلّفۀ شعر فارسی (بیشتر وزن و قافیه) معطوف بود، حال آن‌که نیما می‌خواست شعر فارسی را از هر نظر (فورم، محتوا، زبان، بیان، فکر و جز آن) دگرگون سازد. با این همه، تلاش‌های دیگر نواندیشان شعر فارسی، به‌ویژه آنان که پیش از نیما دست به آزمایش‌هایی زده بودند، را نادیده نباید گرفت، خصوصاً که نیما قطعاً در کار خود از دستاوردهای آنان سود برده است. و امّا این‌که هیچ‌کس به دعوت نیما پاسخ نگفت و به مکتب شعری او نگروید! نادرستی این ادعّا نیز آشکار است. تاریخ ادبیات گواهی می‌دهد که در همان دورانِ حیاتِ نیما نه تنها گروه درخورتوجّهی از شاعران جوان مرید او شدند و به شعر نیمایی روی آوردند، بلکه تنی چند از آنان در پیشبرد نهضت او نقش تعیین‌کننده داشتند. مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو شاخص‌ترینِ آنان بودند.

شگفتا که تصویر نیما در ذهن عموم علاقه‌مندان به شعر مدرن فارسی بیش‌وکم بر تصویری که نیما در شعر «مهتاب» از خود به‌دست داده منطبق است. تقریباً همۀ آنان نیما را مردی می‌شناسند که با رنج فراوان به تنهایی شعر مدرن فارسی را بنیان گذاشت، آن‌هم در دورانی که هیچ‌کس معنای مدرنیسم را نمی‌دانست و متوجّه اهمّیت شعر و ادبیاتی نو نبود؛ هم از این رو دم گرم او در آهن سرد مخاطبان اثر نمی‌کرد. سبب این همخوانیِ تصاویر آن است که شاگردان و پیروان نیما در روایت‌های خود از تاریخ شعر مدرن فارسی و نقش نیما یوشیج در آن (ناخودآگاه) «مهتاب» را الگو قرار دادند و همان تصویری را که نیما از خود عرضه کرده بود آن‌قدر بازتولید کردند تا در ضمیر همگان جای گرفت.

درباب شعر «مهتاب» یا نقش و جایگاه اجتماعی که نیما در آن به خود اختصاص داده نکتۀ دیگری نیز شایان توجّه است. نیما یوشیج در این سروده چنان رخ می‌نماید و سخن می‌گوید که گویی می‌خواهد با نوآوری‌های ادبی خود نه فقط شعر فارسی، که جامعۀ ایرانی را در تمامیت آن متحوّل سازد و ملّتی را از بی‌خبری و نادانی برهاند:

……….
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند.
……….
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
……….
دستها می‌سایم
تا دری بگشایم
برعبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند.

به‌کار بردن تعابیر «خفته‌ی چند» و «قوم به جان باخته» درحقّ  کسانی که به عقیدۀ شاعر از ادبیات مدرن جدا افتاده‌اند بسیار عجیب است، همچنان‌که سخن گفتن از «در و دیوار بهم ریخته‌شان» تناسبی با موضوع ندارد. طبعاً مبدعین و پیشاهنگان باید خود و کار خود را حایز اهمّیت بشناسند، تا بتوانند بر موانعی که لاجرم در راه آنان قرار دارد فائق آیند. اغلب این اشخاص تصوّری مبالغه‌آمیز از جایگاه خود و اهمّیت ابداعاتشان دارند و این نیز چه‌بسا در مسیر دشواری که درپیش گرفته‌اند مفید واقع شود و حتّی ضروری باشد. لیکن نقشی که نیما اینجا برای خود قایل است، نقش روشنگری که ملّتی را از خواب غفلت بیدار می‌سازد و از فلاکت می‌رهانَد، با هر معیاری که بسنجیم، غریب می‌نماید.

 

منابع
——

رضوانی، سعید، «داوری در غیاب دادخواه: مسئلۀ تاریخ اشعار نیما یوشیج و کشف سندی مربوط به “غراب”»، نامۀ فرهنگستان، دورۀ شانزدهم، شمارۀ ٤ (تابستان ١٣٩٧)، ص ٥٤–١٥.

شفیعی کدکنی، محمّدرضا، «شعر خانلری»، گزینه‌ی اشعار پرویز ناتل خانلری، به اهتمام ترانه ناتل خانلری، مروارید، تهران ١٣٩٤، ص ٧–١٤.

صد سالِ دگر: دفتری از اشعار منتشرنشدۀ نیما یوشیج، به تصحیح سعید رضوانی و مهدی علیائی مقدّم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران ١٣٩٦.

مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج – فارسی و طبری، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین از سیروس طاهباز، چاپ چهارم، نگاه، تهران ١٣٧٥.

نوای کاروان: دفتر دوم از اشعار منتشرنشدۀ نیما یوشیج، به تصحیح سعید رضوانی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران ١٣٩٧.

یوشیج، نیما، «حرف‌های همسایه»، درباره‌ی شعر و شاعری: از مجموعه‌ی آثار نیما یوشیج، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین از سیروس طاهباز، دفترهای زمانه، تهران ١٣٦٨، ص ٢١–٢٨٢.

 

پی‌نوشت
———-

[١] ن. ک. مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج …، ص ٤٤٥. درباب تاریخ سرایش اشعار نیما باید احتیاط کرد، زیرا شواهد و قراین حاکی از آن است که نیما گاه تاریخی غیرواقعی ذیل اشعارش می‌گذاشت (در این زمینه ن. ک. رضوانی؛ شفیعی کدکنی، ص ١٠–١٣).
[٢] اقتباسی است از «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج»، عنوان اثر مشهور مهدی اخوان ثالث.
[٣] برای مثال ن. ک. مطلب صدوسی‌وسوم از حرف‌های همسایه (یوشیج، ص ٢٧٠–٢٧٣) که نیما در آن خود را «آن اولی» معرّفی می‌کند «که راه را نشان داده» است، از خود با عنوان «آن اصلی‌تر» و «آن اصلی» نام می‌برَد و، بی‌آن‌که از هیچ‌یک از کوشندگان راه تجدّد در شعر فارسی یاد کند، دیگران همه را دنباله‌روان خود می‌شناسانَد.
[٤] مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج …، ص ٨٨٤–٩٨٤.
[٥] هرآنچه در این نوشته از «مهتاب» نقل می‌شود برگرفته است از ویرایش آن در چاپ چهارمِ مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج – فارسی و طبری، گردآوری، نسخه‌برداری و تدوین از سیروس طاهباز، نگاه، تهران ٥١٣٧، ص ٤٤٤–٥٤٤.
[٦] شمار درخورتوجّهی از آنها در مجموعه‌های شعر منتشرشده از نیما، ازجمله مجموعه‌ی کامل اشعار نیما یوشیج – فارسی و طبری و دفترهای صد سالِ دگر و نوای کاروان، دیده می‌شوند.

سعید رضوانی